
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که بگو ید دل به دل راه دارد
دله من ز غصه خون شد دله او خبر ندارد
باز هم آغازی دوباره که همه میدانیم پایانی به دنبال دارد، باز هم سلامی دوباره که همه
میدانیم آخر خداحافظی اشکانمان را جاری می کند و این ما هستیم که همواره در تردید و
ترسی همیشگی از روزها و شب ها زندگی می کنیم …
ترسی از جدایی!!!
نظرات شما عزیزان: